اگر بلاکش بيداد را به داد رسي

شاعر : شهريار

خدا کند که به سر منزل مرا درسي اگر بلاکش بيداد را به داد رسي
شبان تيره که در بارگاه دادرسي سياهکاري بيداد عرضه دار اي آه
اگر به چشمه‌ي نوشين بامداد رسي جهان ز تيرگي شب بشوي چون خورشيد
سلام ما برسان گر بر آن سواد رسي سواد خيمه‌ي جانان جمال کعبه‌ي ماست
اگر چه جان من از چابکي به باد رسي به گرد او نرسي جز به همعناني دل
اگر به صحبت رندان پاکزاد رسي بهشت گمشده‌ي آرزو تواني يافت
بر آن مباش که تنها به اجتهاد رسي وراي مدرسه اي شيخ درس حال آموز
اگر به تربت آن اوستاد راد رسي غلام خواجه‌ام اي باد توتيا خواهم
چه حاجتست به کسرا و کيقباد رسي ترا قلمرو دلهاست شهريارا بس